اینجا نوشتن برایم سخت است.
نامهای نخواندنی
وقتی می خواستم پست امروز رو آماده کنم .... این کاغذ رو داد دستم.
. . .
می خواهم داد بزنم اما چیزی راه گلویم را بسته، هرچه بیشتر تقلا می کنم سلول های گلو و سرم بیشتر مور مور می شوند، حس تازه ای نیست. نمونه اش را می توانی در بسیاری از خانه هایی که هنوز غیرت برای آن ها وسیله امرار معاش نشده پیدا کنی. اما این یار می خواهم دیگر ناز گلومو نکشم. می خواهم بهش بفهمونم سخت تر و دردناک تر از آن چیزی که توی اون گیر می کنه هم هست.
آی باغیرتای عالم! دیوار نشکن سراغ ندارید؟ می خوام با سر برم توش. از این رو نشکن که تعداد حمله های من به سمت دیوار روز به روز بیشتر می شه. می پرسید چرا؟
چرا؟
بخون:....
بابا تو رو خدا پاشو، ببین اون پیرن صورتیه که تو خیلی دوست داری پوشیدم. یادته می گفتی تو این پیرن شبیه فرشته ها می شم؟ منم گفتم بابا مگه تو فرشته ها رو دیدی؟
خندیدی گفتی آره دخترم. فرشته های زمینی که موقع رفتن دو تا بال قشنگ بهشون می دن. ولی به بابات بال نرسید. یعنی رسید، ولی دوتا بال پاره پوره و زخمی. گفتم بابایی خودم بالت می شم می برمت. خندیدی. منو تو بغلت گرفتی. آخ که هنوز گرمی بغلتو احساس می کنم.
پاشو بابایی پاشو. می خوام بیام تو بغلت. تو هم همینطور که موهامو نوازش می کنی قربون صدقه ام بری، منم چشامو ببندم تو خیالم یه فرشته بشم که با دو تا بال سفید و قشنگ داره پرواز می کنه.
بابایی یادته مامان می گفت چشمات مثل چشمای باباته؟ دو تا یاقوت سبز، مامان می گفت چشمای بابات چون خیلی گریه کرده قشنگ شده. من که نمی فهمیدم، ولی بعضی شبا از صدای ناله هات بلند می شدم میومدم بغلت می نشستم می گفتم بابایی چت شده؟ کجات درد می کنه؟ تو هم به زور می گفتی سرم. منم سرتو می بوسیدم می گفتم حالا دیگه خوبه خوب شدی. به زور لبخند می زدی دیگه ناله نمی کردی. من که می دونستم داری درد می کشی.
بابا پاشو بگو کجات درد می کنه. منم ببوسمش خوب بشی.
بابا چرا صورتت سیاه شده؟ مامان می گه با یه غول جنگیدی اونم محکم زده تو صورتت. بابا تو که همیشه می گفتی هیچ کس نمی تونه به ما زور بگه. می گفتی ما شاخ غول بزرگه رو شکستیم. پس این غوله از کجا پیدا شد؟ راستی بابا غولا چطوری به وجود میان؟ یادته ازت پرسیدم گفتی وقتی مردم فکرکردن جنگیدن با غول یعنی کشک. وقتی فهمیدن لذت های دنیا چه کیفی داره. وقتی فهمیدن داشتن باغ و ویلا و ماشین های مدل بالا چه حالی میده. وقتی فراموش کردن درد یعنی چی، گلوله مستقیم تانک یعنی چی، میخ خرد کردن توی سر یعنی چی. وقتی گفتن بی خیالش. آقا غوله کم کم سر و کله اش پیدا می شه.
اما بابا من که نمی فهمم اینا یعنی چی. ولی تو رو جان زهرا چشماتو وا کن. بابایی ... بابایی ... بابایی ...
... و تیتر کوچکی از روزنامه همشهری:
رییس بنیاد جانبازان کرج جانبازی را به خاطر دریافت کمک هزینه خرید داروی یک میلیون و پانصد هزار تومانی اش مورد ضرب و شتم قرار داد و جانباز به حالت کما رفت.
حالا دیوار بدم خدمتتون؟
نوشته شده توسط : مطلع